کد مطلب:313441 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:188

امان نامه
ابومخنف و دیگران گویند: چون ابن زیاد به پسر سعد نوشت كه در قتل حسین علیه السلام تعجیل كن مگر آنكه با یزید بیعت كند و نامه را به شمر داد تا به كربلا ببرد، عبدالله بن ابی محل بن حزام بن خالد بن ربیعة بن عامر وحیدی از جای برخاست و گفت: ایها الأمیر، علی بن ابی طالب عمه ی مرا كه ام البنین است تزویج نمود و از او چهار پسر آورد و این چهار پسر اكنون با حسین بن علی علیهماالسلام هستند. از تو خواستارم كه نامه ی امانی برای ایشان بنویسی. ابن زیاد قبول كرد و شمر هم، كه از قبیله ی ام البنین علیهاالسلام بود، به پا خاست، و مطلب را تأكید كرد. ابن زیاد امان نامه ای نوشت و به عبدالله بن ابی محل داد و او نیز نامه را به آزاد كرده ی خود داد كه به كربلا برساند. چون نامه را تسلیم قمر بنی هاشم علیه السلام كرد، آن حضرت فرمود: به خالوی ما بگو ما را نیازی به امان نیست، اما خدا بهتر از امان فرزند سمیه است!

سید نیز در لهوف می فرماید: شمر عقب خیمه ها آمد و فریاد كرد « أین بنو اختنا عباس و عبدالله و جعفر و عثمان »! كسی او را جواب نگفت. حضرت امام حسین علیه السلام فرمود او را جواب دهید، هر چند مرد فاسقی است. حضرت قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام بیرون آمد و فرمود: چه می گویی؟ شمر گفت: [1] .

خواهرزادگان من، شما در امانید، بیهوده خود را به جهت یاری كردن برادرتان حسین علیه السلام به كشتن ندهید و طاعت یزید را از دست ندهید. این وقت حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام با آواز بلند فرمود: لعنت خدا بر تو باد و بر امانی كه از برای ما آورده ای. ای دشمن خدا آیا امر می كنی ما را كه دست از برادر از جان عزیزتر و سید و مولای خود امام حسین علیه السلام فرزند فاطمه علیهاالسلام برداریم و داخل در اطاعت اولاد زنا و فرزندان لعینان



[ صفحه 203]



باشیم یا بشویم؟ و او غضب آلوده به لشگر خود مراجعت كرد.



ز ما دست بیعت سپهر بلند

نخواهد گرفتن، دهان را ببند



برادر كه از نزد رب جلیل

پرستار مهد آمدش جبرئیل



غبار درش فر سیمای ماست

برادر مخوانش، كه مولای ماست



شیخ مفید در ارشاد می فرماید: در عصر پنجشنبه نهم محرم عمر سعد ندا كرد: و به سوی خیمه های امام حسین علیه السلام هجوم آوردند. حضرت امام حسین علیه السلام در خیمه نشسته بود. حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام پیش آمد و عرض كرد: یا أخی أتاك القوم، حضرت از جای برخاست و فرمود: برادرم، عباس، سوار شو برو ببین چه می خواهند. حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام به فرموده ی امام حسین علیه السلام عمل كرد و نزد برادر برگشت و پیغام لشگر را رسانید كه می گویند: یا بیعت، یا جنگ! حضرت امام حسین علیه السلام فرمود: برو از ایشان یك امشب را مهلت بگیر و بگو كه ما مشغول نماز و مناجات و استغفار و تلاوت قرآن می شویم. قمر بنی هاشم علیه السلام رفت و درخواست امام علیه السلام را اعلام كرد. به روایت سید در لهوف، دشمنان امام علیه السلام در قبول درخواست مزبور اختلاف كردند. عمرو بن حجاج بر آنها بانگ زد و گفت: به خدا قسم، اگر مردم ترك و دیلم چنین درخواستی می كردند، ما آن را رد نمی كردیم، و اینان آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم هستند؛ سپس فریاد برداشتند كه ما شما را تا فردا مهلت می دهیم، اگر به بیعت با یزید راضی شدید شما را به كوفه می بریم، وگرنه با شما جنگ می كنیم. [2] .


[1] ارشاد شيخ مفيد: صفحه ي 230، چاپ بصيرتي.

[2] فرسان الهيجاء: جلد 1، صفحه ي 196.